Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش خبرآنلاین ساعت ۹:۴۰ صبح یکشنبه ۱۵ بهمن، مرد جوانی هراسان با پلیس تماس گرفت و گفت: نامزدم و مادرش را در خانه‌شان به قتل رسانده‌اند.
روزنامه جوان نوشت:مرد جوان آدرس محل حادثه که طبقه چهارم‌ ساختمانی پنج طبقه در حوالی باغ فیض تهران بود را به مأموران داد و لحظاتی بعد نیز تیم جنایی راهی محل حادثه شد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!


با ورود مأموران پلیس به خانه، آنها با جسد دختر ۳۰ ساله و مادر ۶۰ ساله‌اش در حالی مواجه شدند که آثار کبودی روی گردنشان حکایت از خفگی داشت.
بررسی‌ها نشان می‌داد در ورودی خانه سالم بوده و گوشی تلفن همراه هر دو قربانی به سرقت رفته است.
مرد جوانی که موضوع را با مرکز فوریت‌های پلیسی در میان گذاشته بود، زمانی که مقابل افسر پرونده قرار گرفت، گفت: نامزدم، پرستار بود و در یک شرکت تحقیقاتی با هم کار می‌کردیم. بعد از مدتی نامزد کردیم و قرار شد بعد از عید با هم‌ ازدواج کنیم. صبح امروز که نامزدم به محل کارش نیامد نگران شدم و با تلفن همراهش و تلفن خانه‌شان تماس گرفتم اما به هیچ کدام پاسخ نداد.با نگرانی راهی خانه‌اش شدم اما همین که وارد خیابان آنها شدم ناگهان دو مرد که کلاه به سر و نقاب به صورت داشتند از دیوار خانه آنها به پایین پریدند. از دیدن این صحنه خیلی تعجب کردم، بلافاصله یکی از آنها را گرفتم و پرسیدم اینجا چکار می‌کنید؟ مرد جوان گفت: آمده بودیم آبگرمکن واحد طبقه چهارم را درست کنیم اما وقتی خواستیم برگردیم چون در خروجی از داخل باز نمی‌شد مجبور شدیم از دیوار به پایین بپریم. در حالی که حرف‌هایش مشکوک بود با او گلاویز شدم اما در همین حین نفر دوم برای اینکه همدستش را رها کنم شروع به پرتاب چاقو به سمتم کرد. من هم ترسیدم و او را رها کردم، آنها هم به سمت انتهای خیابان فرار کردند. انتهای این خیابان به پارک ختم می‌شود در همین حین آنها ساکی که همراهشان بود را رها کرده و هر کدام به سمتی رفتند.

در ادامه تحقیقات چند نفر از همسایه‌ها که متوجه سر و صدای درگیری مرد جوان و مردان نقابدار شده بودند و از پنجره خانه‌هایشان ماجرا را دیده بودند، تأیید کردند که مرد جوان حقیقت را می‌گوید و با مردان ناشناس درگیر شده است.
در تحقیقات میدانی از همسایه‌ها نیز مشخص شد که زن میانسال به همراه دو دختر و همسرش مدت‌هاست که در این ساختمان زندگی می‌کنند اما در زمان شیوع کرونا پدر خانواده فوت کرده و دختر دوم مقتول نیز در خانه دیگری زندگی می‌کند.
از آنجا که ورودی خانه تخریب نشده بود این فرضیه مطرح شد که عاملان جنایت با قربانیان آشنا بوده‌اند. به دستور بازپرس جنایی تحقیقات برای دستگیری دو مرد فراری و رمزگشایی از قتل مادر و دختر ادامه دارد.

21302

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1869240

منبع: خبرآنلاین

کلیدواژه: قتل دادگاه جنایت مرد جوان

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۶۸۱۴۴۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

غیرتی که در خون غلتید

اردیبهشت که می‌آید با خودش عطر بهارنارنج می‌آورد و اقاقیا، تا کوچه و خیابان را پُر کند از عطر سحرانگیز بهار، اما از ساعت ۹ شب ۸ اردیبشهت سال گذشته دیگر گل‌های اقاقیای خیابان عظیمیان سبزوار بوی خون می‌دهند، بوی خون غیرت که بر اثر اصابت ضربات چاقو از سینه حمیدرضا الداغی بر سنگفرش خیابان ریخت تا از دختری در برابر مزاحمت چند مرد جوان دفاع کند.

هنوز یک ساعتی به شروع مراسم بزرگداشت اولین سالگرد شهید غیرت، حمیدرضا الداغی مانده که به گلزار شهدای سبزوار می‌رسم. با خودم می‌گویم تا گلزار شلوغ نشده به مزار شهید الداغی بروم. فاتحه‌خوان از کنار مزار شهدا می‌گذرم و همزمان با مادر شهید الداغی سر مزار می‌رسم. قطر‌ه‌های گرم اشک‌های مادر شهید الداغی، روی سنگ قبر سرد پسرش می‌چکد.

دلتنگتم عزیز مادر...
پیرزن دیگری آن طرف نشسته و با سوز دل، پسرش را صدا می‌زند؛ حمیدرضا پسرم، دلتنگتم عزیز دل مادر. سیل اشک، دیگر نمی‌گذارد قربان صدقه پسرش برود. چند نفری سعی می‌کنند تا مادر شهید را آرام کنند، اما پیرزنی رنجور و نحیف همان طور که با انگشتان چروکیده و لاغرش تصویر شهید الداغی را نوازش می‌کند گویی با خودش زمزمه می‌کند: مادر که باشی دلت آتش می‌گیرد وقتی جگر گوشه‌ات را زیر خروار‌ها خاک می‌ببینی. هنوز بعد گذشت ۴۰ سال، داغ شهیدم تازه است.

شهیدغیرت پسر همه مادران است
پیرزن، چادر را روی سرش مرتب می‌کند و در حالیکه سعی می‌کند با کمک عصا از جایش بلند شود، پوستری که تصویر شهید الداغی روی آن نقش بسته را با احتیاط روی سینه‌اش می‌گذارد. دست یخ‌زده پیرزن را در میان دستانم می‌گیرم و می‌پرسم شما مادر شهید هستید، اما چرا به جای عکس پسر شهیدتان عکس شهید الداغی را در آغوش گرفتید؟ پیرزن در حالی که آرام آرام از مزار دور می‌شود می‌گوید: شهیدغیرت پسر همه مادران سبزوار است.

خیلی نمی‌گذرد که به یکباره گلزار پر می‌شود از جمعیتی که مقصدشان مزار شهید الداغی است. همزمان صدای نوحه‌سرایی مداح از بلندگو‌ها می‌آید که می‌خواند: کوچه به حرف آمده، چند نفر یه یک نفر!

مرگش انتخاب بود، اتفاق نبود

وقتی مداح می‌خواند: مرگش انتخاب بود، اتفاق نبود، تکان‌های شانه‌های مردانه چند جوان از میان جمعیت توجهم را جلب می‌کند. 

نزدیک‌شان می‌شوم. کمی که آرام می‌گیرند با چشمانی اشکبار نگاهم می‌کنند و یکی از آنها پُربغض می‌گوید این که ببینی آن وقت شب در خیابانی خلوت ۲ پسر می‌خواهند ۲ دختر را با خودشان ببرند، بایستی و باغیرت از ناموس دفاع کنی، این که با خوردن اولین ضربه چاقو به قلبت پا پس نکشی، این که تا آخرین لحظه پای غیرتت بایستی، این واقعا انتخاب است نه اتفاق! 

سوز نوحه مداح دوباره سیل اشک را به چشمان جوان‌ها می‌آورد. پیرمردی با مهربانی دست بر روی شانه یکی از جوانان می‌گذارد و گوید: شما جوانید، دلتان پاک است. امن یجیب بخوانید خون‌های شهدا پایمال نشود و اتفاقی که برای شهید الداِغی افتاد دوباره تکرار نشود.

الگوی سربداران
پیرمرد همچنان پدرانه سعی در آرام کردن جوانان دارد که خانمی محجبه نزدیکم می‌شود و بعد از اینکه مطمئن می‌شود خبرنگارم می‌گوید: شهید غیرت، کم حرفی نیست. 
حفظ ناموس، حفظ امنیت خانواده، شهید الداغی جهانی شده، روحش شاد. 

یک سال گذشت، اما یکسال با افتخار گذشت، با سربلندی سبزواری‌ها گذشت که چنین جوان‌هایی را تقدیم کردند که برای ناموس شان بدون فکر کردن به مادیات و زندگی از جان می‌گذرند.

سبزوار شهر سربداران است سربداران جوانان ما را اینگونه بار آورده‌اند. همه جوان‌ها باید اینطور باشند و از غربگرایی دوری کنند. حجاب، حرمتِ حریم خانواده است. اگر آن دو دختر‌ها حجاب‌شان را رعایت می‌کردند، اگر آن موقع شب تنها بیرون نمی‌آمدند، اگر قانون خانواده را رعایت می‌کردند و اگر حرف بزرگتر خانواده را گوش می‌کردند آن اتفاق برای این شهید عزیز نمی‌افتاد. شهید الداغی جوان خوبی بود. ورزشکار و الگو بود و الگو ماند.

خیابان خلوتی که جهانی شد
میان شلوغی جمعیت، چشمم به مرد میان سالی می‌خورد که از جایش بلند می‌شود و صندلی‌اش را به خانمی با کودکی در آغوش می‌دهد. 

وقتی از او می‌خواهم از شهید الداغی بگوید: خیره به تصویر شهید می‌گوید: شهید الداغی که رستگار شد، اما یک سال است که ما سبزواری‌ها هر وقت به محل شهادت حمیدرضا الداغی، آن خیابان و آن پارک نزدیک می‌شویم غم سنگینی روی دل همه ما می‌نشیند. 

خیابان عظیمیان و پارک بعثت که حالا به نام پارک شهید الداغی است یادآور رشادت جوانی است که با دست خالی برای دفاع از ناموس، مقابل دو نانجیب ایستاد و به نامردی شهید شد. 

اما چه خوب فروشگاهی که به تازگی دوربین نصب کرده بود فیلم جنایت آن شب شوم را ضبط کرد تا حق شهید پایمال نشود؛ کار خدا بود که حماسه شهید در آن شب تعطیل و آن خیابان خلوت، جهانی شود. 

شهید الداغی با نثار خونش حماسه آفرید همه شهیدان ما با نثار خونشان به ما زندگی دادند، اما شهید الداغی همه چیز به ما داد که رهبر معظم ما در وصفش می‌فرماید؛ دنیا را تکان داد. 

همین حین مردی دیگری می‌گوید شهید الداغی نه شهید سبزوار که، شهید وطن است من و همسرم از رامسر برای سالگرد شهادت شهید حمیدرضا الداغی به سبزوار آمدیم تا تسلای دل مادرش باشیم که چنین پسر باغیرتی را تربیت کرد.

منبع: فارس

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

دیگر خبرها

  • قتل مادر با ضربه‌های هولناک دمبل و دستگیری عامل تیراندازی در فرحزاد تهران
  • قتل هولناک مادر با ضربه‌های دمبل
  • قتل مادر با ضربه‌های هولناک وزنه بدنسازی
  • قتل مادر با ضربه‌های هولناک دمبل توسط پسر
  • (ویدئو) تشییع پیکر مادر و دختر لبنانی
  • غیرتی که در خون غلتید
  • سقوط مرگبار مادر ۱۹ ساله در ارتفاعات ماغر
  • لحظه هولناک تخریب یک خانه در اصفهان بر اثر بارندگی شدید (فیلم)
  • فیلم لحظه هولناک تخریب کامل یک خانه در اصفهان توسط باران!
  • لحظه هولناک ریزش خانه قدیمی در زواره اصفهان بر اثر بارندگی (فیلم)